به قول خودش مصاحبه زیاد داشته، درباره کارهایش زیاد حرف زده، بارها توضیح داده هر سمفونی را چرا ساخته و به چه فکر میکرده که ایده ساختن آن به ذهنش آمده و…. بارها از وضع دانشگاههای موسیقی و ارکسترها حرف زده و این بار دوست دارد وارد یک فضای دیگر شویم.
اصلا از ابتدا هم قرارمان همین بود. قرار بود با هم حرف بزنیم و تنها به گفتوگوهای مرسوم و معمولی همیشگی رسانهها محدود نشویم. من هم آمده بودم که صبح پنجشنبه حرفهای تازهای بزنم که تکراری نباشند و همین طور هم شد. از هر دری با هم حرف زدیم. از موسیقی، زندگی، شعر، خاطرات خوش خانهای که حالا ما در آن نشسته بودیم و سالها پیش بنان و قوامی و چند خواننده و شاعر و نوازنده میآمدهاند و با پدر شاهین فرهت حرف میزدهاند.
دنیاست دیگر…. روزگاری دقیقا همان جا پشت سر ما بنان مینشسته و قوامی و سرمد که شاعر بوده…. و حالا ما نشستهایم و این یعنی گذر زمان که روزگار چرخیده و چرخیده تا رسیده به اینکه ما بنشینیم اینجا و حرف بزنیم، اما به شرط اینکه گفتوگویی متفاوت با شاهین فرهت داشته باشیم.
نام سمفونی ما را به یاد سمفونی بتهوون می اندازد. این در حالی است که در کشور خودمان هم سمفونیهای زیادی ساخته میشود، اما چندان شناخته شده نیست. دلیلش از نظر شما چیست؟
در موسیقی کلاسیک سمفونی به قطعهای ارکسترال گفته میشود که از چند بخش مجزا بهنام موومان تشکیل شده باشد. هر سمفونی دارای فرمِ سونات است. فرم سمفونی درحقیقت همان فرم چهاربخشی یا چهار موومان است و قدمت آن به قرن هجدهم میلادی در اروپا باز میگردد.
سمفونی محصول آهنگسازان کلاسیک بخصوص هایدن و موتسارت است که پایه و اصل موسیقی کلاسیک و زمینهای برای موسیقی کلاسیک است که بتهوون آن را به اوج خود میرساند و یوهان سباستین باخ، یوزف هایدن و در شکلگیری آن تأثیر بسزایی داشتهاند. میدانید بتهوون بزرگ ترین سمفونیست جهان است در اصل خودش سمفونی را ایجاد کرده است؛ بنابراین مردم ایران حق دارند سمفونی را ایرانی ندانند و مثل بقیه هم از نظر اسم و هم از جهت فرم آن را خارجی بدانند.
اما هایدن آهنگساز بزرگ قصد داشت این موسیقی جهانی شود و صد در صد موفق بود. میدانید همین لحظه که من و شما داریم حرف میزنیم در چند صد شهر دنیا سمفونیهای بتهوون در حال اجراست و سمفونی چایکوفسکی و باخ را تمرین و اجرا میکنند! اما به هرحا ل این موضوع که مردم ایران سمفونیهای داخل کشورمان را نمیشناسند نکتهای است که جای تامل دارد.
پس در واقع اصل سمفونی به کدام کشور مربوط است؟
پیانو از نظر شما اهل کجاست؟
اهل همه جای دنیا. یک ساز بینالمللی است.
نه تنها در ایران بلکه در همه دنیا سوال کنید ممکن است خیلیها ندانند پیانو اصلش ایتالیایی است اما هر جای دنیا که بروید یک پیانو هست و مردم پیانو را میشناسند. سمفونی هم دقیقا مانند پیانوست و پاسپورت جهانی دارد. اما سه تار چطور؟ شما حاضرید آن را ساز جهانی بنامید؟
نه.
دقیقا همین طور است و من بهعنوان یک آهنگساز ایرانی از این موضوع ناراحتم و همیشه تاسف میخورم.
از نظر شما چرا سه تار این فرصت را پیدا نکرده است؟
سه تار، سازی است با یک دینامیک خاص و محدود. در همین تالار وحدت خودمان پیانو بزنیم بدون تقویت صدا تا بالکنهای چهارم هم صدا را میشنوند. اما سه تار برای نواختن در یک اتاق درست شده و طبیعی است که نتواند در یک سالن بزرگ نواخته شود و مردم را جذب کند.
اجازه دهید به بحث خودمان بازگردیم. داشتیم از دلایل ارتباط نداشتن مردم ایران با سمفونی میگفتیم. از نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟
این نوع موسیقی همگانی نیست. برای تیپ شخصیتی است که مطالعه داشته باشد. اساسا هر هنر قوی و عمیقی احتیاج به مطالعه دارد. من و شما شعر حافظ را میخوانیم و راحت از کنارش رد می شویم و نمیتوانیم معنای درونی اش را بفهمیم، چون برای فهم آن نیاز است تاریخ ادبیات بدانیم، با افکار حافظ آشنا باشیم و دشواریهای شعری و سبک او در سرایش را بشناسیم. یعنی به یک حد نصاب سوادی نیاز داریم تا بتوانیم آن را بفهمیم وگرنه به قول مولانا از ظن خودمان یارش میشویم.
حالا این نکات را درباره موسیقی که تجریدیترین این هنرهاست در نظر بگیرید.
طبیعی است مردم نتوانند با یک موسیقی کاملا علمی ارتباط مستمر و خوبی داشته باشند. اما به نظرم نباید همه را به گردن مردم انداخت و از کنار این موضوع گذشت. مساله مهمتری وجود دارد که از بس دربارهاش حرف زده شده و به نتیجهای نرسیده، همه خسته شدهایم.
منظورتان همان معضل همیشگی پخش آثار موسیقی است؟
بله دقیقا منظورم همین بخش ماجراست. ما کار میکنیم و زحمت میکشیم اما کار درست پخش نمیشود و به دست مخاطب نمیرسد.بسیار برایم پیش آمده که کسی از من پرسیده فلان قطعه شما یا آقای مشایخی را از کجا میتوانیم تهیه کنیم و ما هم همیشه یک پاسخ داریم ؛ بروید ببینید ناشر کار را دارد یا نه! که البته اغلب اوقات کار تمام شده و در دفتر ناشر هم موجود نیست.
یک اثر وقتی در اروپا منتشر میشود به هر جا بروید هستیا اینکه مردم آلبوم مورد نظرشان را تلفنی و اینترنتی سفارش میدهند و کمتر از ۴۸ ساعت به دستشان میرسد. همین امکانات فضای بیشتریبرای برقراری ارتباط میان مردم هنر ایجاد میکند.
یعنی از نظر شما مردم سمفونیها را نمیشنوند که درباره شان تصمیم بگیرند.
بله، همین طور است. این موضوع متاسفانه بازخورد بینالمللی خوبی برایمان دارد. وقتی به دیگر کشورها سفر میکنم از من میپرسند مگر در ایران هم سمفونی نویس دارید. خب چه توقعی داشته باشیم وقتی هنوز خیلی از جوانهای خودمان نام استاد مشایخی و احمد پژمان را نشنیده اند و نمیشناسندشان!
برخی منتقدان میگویند سمفونیهای ایرانی رگههایی از موسیقی ایرانی ندارد و نتوانسته در کنار این موسیقی یک هویت ایرانی به خود بگیرد.به نظر شما اینطور است؟
من در رپرتوار موسیقی ایرانی، سمفونیای که به شیوه دقیق سمفونی باشد، نمیشناسم. در شیوه غربیاش استادم علیرضا مشایخی کارهایی نوشته اند و چند کار هم من دارم که کاملا شکل سمفونی غربی دارد وگرنه تم کار آهنگسازان ایرانی که من میشناسم رگه ایرانی هم دارد. ما همه متعلق به همین آب و خاک هستیم مگر میشود کارمان رگههای ایرانی نداشته باشد. من هم اول موسیقی ایرانی را شروع کردم.
اولین آثاری که در چهار پنج سالگی شنیدم موسیقی ایرانی بود. با ملودیهای ایرانی آشنا شدم، چون اصلا بعد موسیقی ایرانی ملودیک است. کار احمد پژمان محصول احساس شخصی خود اوست. کار مشایخی محصول احساس شخصی خود اوست. اینها همه ایران دوست هستند و باور کنید تمام آهنگسازان ایرانی که اینجا کار میکنند کارهایشان رگه ایرانی دارد.
بعد هم خداوند سلیقههای مختلف آفریده است. شاید یک نفر موسیقی دوست نداشته باشد، یک نفر سمفونی دوست نداشته باشد و هزاران دوست داشتن و نداشتن دیگر… گل رز مظهر زیبایی و لطافت خاصی در ذهن ماست. شما باورتان میشود یک نفر از گل رز خوشش نیاید؟
خب به نظر من نه.
اما من کسی را میشناسم که از گل رز متنفر است. پس هر چیزی استثنایی دارد و این موضوع هم بخشی طبیعی از زندگی ماست. درباره سمفونیها هم همین طور است بعضی موسیقیها و سمفونیها را مردم دوست میدارند و بعضیها را هم نه. اما معتقدم اگر این کارها درست معرفی شوند مخاطبان بسیاری خواهند داشت.
سالها پیش در همین دانشکده هنرهای زیبای خودمان، هنرمندان بینالمللی میآمدند. آلفرد برندل، امیل گیلس، هربرت فون کارایان و… به ایران میآمدند و اجرا داشتند. برندل بعد از یکی از اجرایش به من گفت دوست دارم باز هم بیایم ایران اجرا کنم. چه مردم گرمی دارید. من یک سونات از موتسارت میزنم و آنها چقدر مرا تشویق میکنند.
مردم ما خیلی هنردوست هستند. همین حالا هم که مدام میگویند مردم سی دی موسیقی نمیخرند جوانهای زیادی را میشناسم که دنبال خرید آثار موسیقی کلاسیک هستند، آن هم در شرایطی که میبینیم موسیقی مانند گذشته در کشورمان صنعت ارزانی نیست. زمانی قیمت سی دی در ایران نصف اروپا بود اما حالا اینطور نیست و گران شده اما باز هم میبینیم جوانها برای موسیقی هزینه میکنند.
خوشحالم که شما از معدود کسانی هستید که مردم را محکوم نمیکنید و نمیگویید آنها مقصر هستند.
مردم موسیقی را دوست دارند، اما آگاهی شان نسبت به انواع موسیقی و آثاری که تولید میشود، کم است. ما باید راهی برای ایجاد آگاهی پیدا کنیم. منسوار مترو می شوم، عاشق مترو هستم چون میدانم کی راه بیفتم و کی برسم. حالا هم با مترو میروم دانشگاه. خیلی خوشحالم متروی تجریش نزدیکم است و صاف میروم دانشگاه. در مترو خیلیها به من محبت دارند، میآیند میگویند کارهای شما را از کجا تهیه کنیم؟ همین نشان میدهد این مردم تشنه موسیقی خوب هستند کار به دستشان برسد و به آنها معرفی شود.
بگذارید یک چیز دیگر بگویم من نگران سمفونی و ارتباط مردم با آن نیستم. دلم برای موسیقی موتسارت برامز و بتهوون شور نمیزند. من نگران موسیقی ایرانی هستم که دارد فراموش میشود! سمفونیهای بزرگ دنیا سر جایش هستند، اجرا میشوند و خیلیها هم پشت این کارها ایستادهاند و زنده نگهشان داشتهاند. این موسیقیها اصلا برای اقلیم ما نبوده که بخواهم آنقدرها نگران از دست رفتنشان باشم.
من دلم برای موسیقی ایرانی شور میزند وقتی میبینم در شرایطی هستیم که جوانان ما آواز ایرانی برایشان ثقیل است. جوانان ما امروز موسیقی بتهوون را راحتتر گوش میدهند تا آواز ایرانی که چهچه میزند و این یعنی خطر بیخ گوشمان است.
یعنی در آینده نزدیک روزی فرا میرسد که بخشی از موسیقی کشورمان کاملا از بین رفته باشد؟
نه کاملا که از بین نمیرود، اما لطمههای جدی میبیند. هم اکنون هم شاهد این اتفاق هستیم. سالها بود مردم با تصنیف ایرانی ارتباط بهتری داشتند تا موسیقی آوازی. حالا در عرصه تصنیف هم شاهد اتفاقات خوبی نیستیم. ما زمانی شیدا و عارف داشتیم، مرتضی خان محجوبی داشتیم، مجید وفادار، کلنل وزیری، روح الله خالقی، همایون خرم، علی تجویدی، مهدی خالدی و… تصنیف سازان بزرگی بودند که هنوز هم وقتی ساخته هایشان را میشنویم دوستشان داریم. اما دیگر چنین کارها و تصنیف سازهایی نداریم.
تغییر شکل تصنیفهای امروزی چگونه است؟
تصنیفها شدهاند قطعاتی که در آنها جاز آمریکایی و پاپ انگلیسی با هم قاطی شدهاند! نه تمهای موسیقیهای ایتالیایی و فرانسوی که سنگینتر هستند. آنچه با موسیقی ما آمیخته شده پاپی است که از سالهای ۱۹۵۰ میلادی بیل هیلی و شاگردش الویس پریسلی در آمریکا و بیتلز و جان مکارتی در انگلیس به وجود آوردند. چیزهایی که ما در ایران میشنویم پشتوانه اش این است نه موسیقی ایرانی.
از تمهای قویتر موسیقی حرف زدید.کشورهای دنیا موسیقیهای خوب هم زیاد دارند، پس چرا این نوع موسیقی وارد ایران شده است؟
موسیقی به هر هنری کمک میکند، اما از هیچ هنری کمک نمیگیرد. این هنر حتی به امور غیر هنری هم کمک میکند مثلا وقتی میخواهند آگهی تجاری یک کالا را پخش کنند موسیقی روی آن میگذارند، چون نمیتوانند با موسیقی بروکنر این کار را بکنند مجبورند با یک ریتم چیپ پیش بروند و موسیقی سطح پایینی ارائه کنند که مردم رفته رفته به آن عادت میکنند. این موضوع را بارها تحت عنوان تجاری شدن موسیقی مطرح کردهاند که فکر میکنم بهتر باشد کارشناسان درباره این موضوع صحبت کنند.
پس اجازه دهید کمی به علایق شخصی شما و آثارتان بپردازیم؛ سمفونی خیام، سمفونی فردوسی، سیکل آوازی سعدی، کانتات حافظ (نوعی قطعه موسیقی) و… به نظر میرسد شما با شعر فارسی رابطه بسیار خوبی دارید.
شعر برایم مقدس است و شش ستاره ما که پشتوانه زبان و ادبیات فارسی هستند فردوسی، خیام، نظامی، مولانا، سعدی و حافظ را بسیار دوست میدارم.
سمفونی فردوسی یکی از آثار ماندگار شماست. کمی درباره آن توضیح میدهید؟
بگذارید اول از سمفونیخیام شروع کنم چون سمفونی شماره یک من است. این سمفونی تز فارغ التحصیلی من در دانشگاه نیویورک بود. وقتی فارغ التحصیل شدم استادم گفتکاری بساز که هم آوازی باشد، هم فرم سمفونی داشته باشد و هم به ادبیات کشورت مربوط باشد. من هم خیام را انتخاب کردم و روی ۱۱ رباعی او سمفونی ساختم. بعد به این فکر افتادم خیام را که دوست دارم ، فردوسی و سعدی و حافظ را هم دوست دارم. برای حافظ سمفونی ننوشتم. یک کانتاتساختم؛ ارکستر و آوازی که در ایران و خارج از ایران بارها اجرا شد . برای سعدی هم یک سیکل آوازی ساختم.
برای فردوسی هم سمفونی ساختم، چون فردوسی و شاهنامهاش داستانی دارد که باید آن را یک عمر مطالعه کرد. من ادعایی ندارم که آن را درست فهمیده باشم اما در ذهن خودم داستانیپروراندم. میدانید کتاب شاهنامه فردوسی از یک بعد احساسی خیلی وسیعی برخوردار است، یعنی از لطیفترین احساسات عاشقانه تا جنگ و پهلوانی و زور بدنی و…. ببینید چقدر ابعاد این کتاب وسیع است.
بنابراین من دو تا سمبل انتخاب کردم از قهرمانان وسیعی که در جامعه هستند. یکی رستم بهعنوان سمبل قدرت و یکی سیمرغ بهعنوان سمبل آرزوهایی که ما داریم و در دنیا اجرا نمیشود. سیمرغ یک مرغ خیالی است که در نهایت وقتی همه درها به رویت بسته شد به آن مراجعه میکنی. قسمت اول کار خود فردوسی است که یکی یکی قهرمانانش را توصیف میکند. قسمت آخر هم پایان کار فردوسی است. میدانید سلطان محمود به فردوسی بدی کرد، البته مساله مادیات نیست. ظاهرا به فردوسی گفته بوده وقتی شاهنامه را تمام کنی برای هر بیتش به تو زر میدهم. اما بعد به او زر نمیدهد و زمانی که استاد در حمام بوده به جای طلا نقره میفرستد. فردوسی هم همان جا یک نوشیدنی میخورد و نقره را میان کارکنان حمام تقسیم میکند. پایان سمفونی هم فردوسی سوار بر اسب یکی از قهرمانانش میشود و به آسمان میرود. البته همه اینها ساختههای ذهن خودم است. داستانی که من در ذهنم داشتم همین بود که روی آن سمفونی ساختم.
شاعران معاصر را هم دوست دارید؟
فروغ را دوست دارم. شاملو را زیاد دوست ندارم، اما فریدون توللی را خیلی دوست دارم. قطعه کارونش واقعا تکانم میدهد. دوست برادر بزرگم بود. در بچگی دیده بودمش.
در شعر معاصر ما یک پدیده مثل مد وجود دارد.
بله وجود دارد. زمانی مشیری مد بود. نمیگویم بد است اما هر کدام چند شاهکار دارند. بقیه کارهایشان از نظر من ضعیف است. البته در عرصه شعر صاحبنظر نیستم و فقط نظر احساسی خودم را میگویم. زمانی خیلی رسم بود. شعر و شاعری الان کم شده. چقدر شاعر خوب داشتیم. زمان بچگی ام شاعران زیادی میآمدند صبحهای چهارشنبه با پدرم جلسه میگذاشتند؛ بنان، قوامی و…. ابتهاج هم مد شده است اما خب بحث او کمی جداست. غزلهای خیلی زیبایی دارد. واقعا شاعر است. کلمات را الکی کنار هم نمیگذارد. به عروض تبحر دارد و قدرت خلق شعر را هم دارد.
یک بیت حافظ خودش سمفونی است. البته شعر با موسیقی قابل مقایسه نیست و موسیقی مقام دیگری دارد. اما همین یک مصرع را دقت کنید: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل در یک مصرع حرفش را میزند.
دیگر حافظ نداریم.
مگر بتهوون هست؟ بتهوون هم نداریم! هر زمانی مخصوص یک چیز است. در موسیقی امروز بیشتر دوران تکنیک است . نوازندهها دنبال تکنیک هستند نه ساخت اثر قوی.
شاید راست میگویند که همه چیز متوسط شده است.
بله، اما در موسیقی استعدادهای خوب هم زیاد است. میدانید شارلاتانیسم در موسیقی کمتر است. اگر پیانیست هستی باید سونات بتهوون را بزنی. نمیتوانی همین طوری بگویی نوازنده پیانو هستم!
من فهرست انبوهی از سمفونیها را نگاه کردم. همه چیز داشتیم جز سمفونی مرگ. درست است؟
بله نداریم. اما سمفونی پاتیتیک چایکوفسکی را داریم. روایت یک زندگی تراژیک است که آخرش با مرگ تمام میشود. آوازهای سیکل به نام مرگ داریم که برای موسورسکی است. (کمی سکوت) حالا چرا سمفونی مرگ…. چه سوال عجیبی پرسیدید. میدانید تنها چیزی که مطمئن هستیم از راه میرسد مرگ است. ممکن است آدم به دنیا نیاید اما قطعا روزی میرود. مرگ همیشه هست. مرگ یک حقیقت غیر قابل انکار است. خودم هم همیشه ته دلم از مرگ هراسی دارم. همیشه یک علامت سوال است. برای شما وهمانگیز نیست؟
نه.
پس موجود استثنایی ای هستید. دیدید گفتم همه چیز استثنا دارد. جالب است!
دوست ندارید سمفونی مرگ را بسازید؟
نمی دانم…. به آن فکر میکنم. اما احتمالش کم است!
کسی با موسیقی فاخر دشمنی ندارد
هیچگاه در طول تاریخ کشورمان با موسیقی فاخر دشمنی وجود نداشته است. آثار آهنگسازان بزرگی مانند بتهوون، چایکوفسکی، باخ، شوپن که آثارشان روح و فکر انسان را جلا میدهد و او را به سوی حقانیت رهبری میکنند، بیشک بدون هیچ مشکلی بارها و بارها در ایران اجرا و پخش شده است. موسیقی ما هم جزئی از فرهنگ ماست.
اگر با موسیقی مخالفت میشود، منظور موسیقیهای سبک و مبتذل است که من هم به عنوان یک آهنگساز و موسیقیدان و خادم این کشور از دوران نوجوانیام که به کار موسیقی در این کشور مشغول بودهام با این جنس موسیقی مبتذل مخالف بوده و مبارزه هم کردهام؛ بنابراین باید گفت موسیقی خوب، همواره قسمتی از زندگی مردم بوده و هست. من به دفعات با آقای صفار هرندی صحبت کردهام و ایشان هم به موسیقی فاخر اشاره داشته اند. موسیقی فاخر به زعم ایشان موسیقیای است که دارای ارزش هنری باشد. مانند آثار آهنگسازان بزرگی که تاریخ بر آنها صحه گذاشته و نیز کارهایی که به ردیف دستگاهی ایران مربوط میشود و آنچهً تفکر انسانی و عالی هنری در آن به چشم میآید. اما به هرحال موسیقی امروز در کشور ما دچار مشکلاتی است.
اگر همه مؤسسات و متولیان مرتبط با موسیقی دست به دست هم بدهند و برای رفع مشکلات ریشهای و اساسی موسیقی اقدام کنند، خواهند توانست به نتایج خوبی برسند و موسیقی ما را درجهت درستی قرار دهند. ما موسیقیدانان برای رسیدن به این هدف، همواره آمادگی خودمان را اعلام کردهایم. امید هم داریمطرح سند راهبردی هم که توسط آقای پیریایی و دیگر شخصیتها و مدیران مسئول درموسیقی عنوان میشود، با همکاری مدیران و آهنگسازان و موسیقیدانان هرچه زودتر محقق شود. بهزعم من، امروز موسیقی در کشور ما محروم نیست؛ کما اینکه میبینید موسیقی پاپ در همه جای این کشور رواج دارد.
متأسفانه امروز ما از موسیقی خوب محرومیم و این موسیقی خوب است که محروم مانده است. موسیقی خوب ما که باید از مرزها بگذرد و افتخار ایران باشد، محروم مانده است. موسیقیدان باید بدود و تلاش فراوانی کند تا کارش اجرا شود. چندین سال است ارکستر سمفونی ما دچار مشکلات اساسی است و با اینکه خرج زیادی هم ندارد همینطور با مشکلات عدیدهاش رها شده است. اما موسیقیهای آنچنانی در شهر پراکنده است و به هر کجا میرویم رد و جای پا و اثرشان میان مردم دیده میشود؛ موسیقیهایی که اساساً غیرقابل تحمل هستند و این موسیقی غریب متأسفانه در کشور خودمان ساخته شده است.
این مساله تأسفبار است که دست آهنگسازان در ارکستر سمفونیها بسته است، اما امکانات در اختیار افراد ناشناخته با موسیقی مبتذل و سبک قرار دارد. موسیقی دستگاهی ایران پشتوانه خوبی دارد. هرچه بیشتر به معرفی این موسیقی بپردازیم، مخاطبان بیشتری را جلب خواهیم کرد.
من سالهاست در سوئد و چند کشور دیگر به تدریس موسیقی و معرفی موسیقی ایران میپردازم. حدود ۱۸ سال است در دانشگاههای سوئد علاوه بر هارمونی و کنترپوان، تواناییهای موسیقی ایران را نشان میدهم. حتی چند بار کلاسی با عنوان فرهنگ و جامعه داشتم که از من میخواستند در این کلاس به معرفی موسیقی ایران بپردازم و درباره آن صحبت کنم. خوشبختانه این کلاسها با استقبال روبهرو شد و حتی گاهی استادان نیز سر کلاس میآمدند تا درباره موسیقی ایرانی شناخت پیدا کنند.
بخش مهمی از موسیقی ایرانی در حال نابودی است. از جمله تصانیف خاطرهانگیز قدیمی که از نظر موسیقایی هم قابل ارزش هستند. من برخی از این تصانیف را هارمونیزه و با پیانو و سازهای دیگر اجرا کردم که بسیار مورد توجه قرار گرفت. چون تعدادی از ملودیهای ایرانی مخصوص ایران است و در هیچ کشور دیگری پیدا نمیشود و برای مخاطبان خارجی این موسیقی، بسیار جدید و زیباست.
بهطور مثال دستگاههای چهارگاه، شور و همایون و آوازهای اصفهان و دشتی بسیار مورد توجه موسیقیدانان خارجی قرار گرفته است. به نظر من موسیقی ایران نیز مانند ادبیاتمان قابلیت بسیاری برای ارائه در سطح جهان دارد و باید آن را از مرزها گذراند. چون بهنظر من حیف استفقط ما از آن لذت ببریم. بنابراین همه موسیقیدانان باید به فکر معرفی موسیقی ایران به جهان باشند تا بتوانند با کمک موسیقی، فرهنگ و هنر غنی ایران را به جهان معرفی کنند.
زینب مرتضایی فرد / جام جم آنلاین